کد مطلب:166425 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:274

رهبری نهضت عاشورا
نامش حسین (ع) كنیه اش اباعبدالله، پدرش امیرمؤمنان علی (ع) و مادرش فاطمه (ع) دختر پیامبر خداست.

بنابر مشهور در پنجم شعبان سال چهارم هجری چشم به جهان گشوده است [1] .

تاریخ نگاران لحظه میلادش را اینگونه گزارش كرده اند:

در آن هنگام صفیه عمه پیامبر (ص) پرستارش بود.

پیامبر فرمود: ای عمه! فرزند را نزد من بیاور

صفیه: هنوز او را پاكیزه نكرده ایم.

پیامبر: ای عمه! مگر تو او را پاك می گردانی؟ خداوند او را پاك و پاكیزه گردانده است.


آنگاه رسول خدا زبان خویش در دهان حسین (ع) گذاشت و حسین زبان آن حضرت را می مكید. بعد از آن پیامبر میان دو چشم او را بوسید و در حالی كه می گریست می گفت:

پسركم! خداوند لعنت كند مردمی را كه ترا می كشند و این جمله را سه بار تكرار كرد.

صفیه گفت: پدر و مادرم فدای تو، او را چه كسی می كشد؟ فرمود: قوم ستمگری از بنی امیه [2] .

پیامبر (ص) در گوش راست طفل اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در روز هفتم گوسفندی به رنگ سیاه و سپید، برای او عقیقه كرد. و آنگاه موی سر كودك را تراشید و هم سنگ آن سیم تصدق كرد. و سپس سر او را به عطری معطر ساخت. [3] .

درباره علاقه پیابمر (ص) به حسین (ع)، روایات زیادی نقل شده است كه از آن شمارست:

روزی رسول خدا (ص)، حسین (ع) را دید كه در كوچه با كودكان بازی می كند، پیامبر (ص) پیش آمد و دست خویش را گشود تا حسین (ع) را در برگیرد، ولی حسین از این سو به آن سو می گریخت، و رسول خدا پیوسته می خندید تا سرانجام او را گرفت و یك دست را بر سر او گذاشت و سر وی را بلند كرد و حسین را بوسید و گفت: «حسین منی و انا من حسین» حسین از من است و من از حسینم، خدای بزرگ دوست دارد كسی را كه حسین را دوست دارد و حسین نواده ای از نوادگان من است. [4] .

گاه دیده می شد كه به هنگام نماز جماعت حسین بر پشت پیامبر سوار شده و پاهای


خود را به حركت در آورده و حل و حل می گوید و پیامبر هرگاه سر از سجده برمی دارد به آرامی او را بر زمین می گذارد و در كنار خود می نشاند، این كار در سجده های بعدی آنقدر تكرار می شد تا نماز به پایان می رسید.

روزی نیز پیامبر بر فراز منبر سخن می راند، ناگاه حسین را دید كه به هنگام راه رفتن پایش در جامه پیچید و به زمین افتاد، پیامبر بی درنگ از منبر فرود آمد و او را در برگرفت و گفت: خدا شیطان را بكشد، فرزند امتحان است، سوگند به آنكه جان من در دست اوست، ندانستم كه چگونه از منبر پایین آمدم. [5] .

روزی رسول خدا از خانه عایشه بیرون آمد، چون از كنار خانه فاطمه گذشت، صدای گریه حسین را شنید، از اینرو فاطمه (س) را صدا زد و گفت: فاطمه! نمی دانی كه گره او مرا ناراحت می سازد؟ [6] .

روزی دیگر هم پیامبر (ص) فرزندش ابراهیم را بر زانوی چپ و حسین (ع) را بر زانوی راستش نشانده بود و گاهی این را و گاهی آن را می بوسید، كه ناگاه وحی نازل شد و جبرئیل برایش چنین پیام آورد:

پروردگارت ترا سلام می رساند و می گوید این دو كودك را برای تو باقی نمی گذارم یكی را فدای دیگری كن؟

پیامبر (ص) نگاهی به ابراهیم كرد و گفت: ابراهیم اگر رحلت كند، كسی جز من بر او اندوهناك نشود، ولی مادر حسین فاطمه و پدرش علی پسر عموی من و گوشت و خون من است، از اینرو اگر او از میان برود، دخترم و پسر عمویم و خودم اندوهگین می شویم، پس من اندوه خویش را بر اندوه آنان برگزیدم و ابراهیم را فدای حسین كردم! و ابراهیم پس از سه روز در گذشت.

از آن پس پیامبر، هرگاه حسین را می دید كه به سوی او می آید، وی را می بوسید


و به سینه می چسباند و لب و دندان او را می مكید و می گفت: فدای آنكه فرزندم ابراهیم را فدای او گردانیدم. [7] .

و چنین بود كه حسین در دامان پیامبر پرورده شده و وارث صفات آن بزرگوار گردید.

آورده اند، در آخرین روزهای زندگی پیامبر اكرم (ص) كه آن حضرت در بستر بیماری بسر می برد، فاطمه (س) دو فرزندش، حسن و حسین را نزد پیامبر آورد و گفت: یا رسول الله! این دو فرزند تو هستند، چیزی از خویش به آنان میراث ده، آن حضرت پاسخ داد:

اما حسن را هیبت و بزرگواریم میراث باشد و حسین را بخشش و شجاعتم. [8] .

همینطور هم شد، حسین (ع) مظهر شجاعت و سخاوت گشت، چنانكه نوشته اند: آن حضرت میهمان را گرامی می داشت و به خواهندگان می بخشید، و از ارحام دیدن می كرد و بی نوایان را انعام می داد و سائل را عطا می داد و برهنه را می پوشانید و گرسنه را سیر می كرد و قرض قرض داران را ادا می كرد، بر یتیمان مهربان بود، به نیازمندان یاری می رسانید، و هرگاه مالی به او می رسید، فوری پراكنده می ساخت. [9] .

در شجاعت او نیز، نیاز به گواه نیست زیرا كه عاشورا بهترین شاهد این مدعاست. البته حضرتش در سایر صفات نیز به مانند پدر و نیای خود، یگانه عصر خویش بود، چنانكه همه پیشوایان معصوم نیز چنین بوده اند ولی این دو صفت، در او جلوه بیشتری یافت به طوری كه بدان شهره آفاق گشت.



[1] مقاتل الطالبيين، ص 51، ارشاد، ص 198. ابن سعد، مي نويسد: حسين (ع) در يكي از شبهاي سال چهارم هجري به دنيا آمد. ر. ك: ترجمة الحسين من كتاب طبقات، مجله تراثنا، ش 10، ص 127. شماري از مورخان و محدثان و فقيهان، ميلاد او را در پنجم ربيع الاول همانسال و گروهي در آخر ربيع الاول سال سوم نوشته اند. روايت اخير را شيخ ابوجعفر طوسي در تهذيب ج 6، ص 41، و شهيد در دورس، كتاب المزار، ص 152 و شيخ بهايي در توضح المقاصد، نقل كرده و پذيرفته اند.

[2] امالي صدوق، ص 3.

[3] عيون الاخبار الرضا، ج 2، ص 26.

[4] ترجمة الحسين من كتاب طبقات الكبيره. ر. ك: تراثنا، ش 10، ص 137. مناقب، ج 4، ص 71. بخش اخير اين روايت در كتابهاي ديگر حديثي شيعه و سني آمده است از جمله: ر. ك: سنن ترمذي، ج 5، ص 658.

[5] مناقب، ج 4، ص 71. ابن كثير نيز مانند اين روايت را در تاريخ خود نقل كرده است، ترجمة الامام الحسين من تاريخ مدينة دمشق، ص 107.

[6] فصول المهمه، ص 153.

[7] تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج 2، ص 204.

[8] خصال صدوق، ص 77. ارشاد، ص 169. ترجمة الامام الحسين من تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ص 34. البته همه امامان معصوم به تمام صفات پسنديده آراسته بوده اند، ولي هر كدام مناسب با شرايط گوناگون و مقتضيات زمان و مكان، صفتي را از خويش آشكار مي ساخته اند.

[9] كشف الغمه، ج 2، ص 195.